کهنه ده زیبا
همه چیز جالب در هر موردی حتما سر بزنید

در پشت خاکریزها به اصطلاحاتی برخورد می کردیم که به قول خودمان تکیه کلام دلاوران روز و پارسایان شب بود. عبارت های آشنایی که در ضمن ظاهر طنز آلود مفهوم تذکر دهنده به همراه داشت. تعدادی از این عبارت های آشنا را با هم مرور می کنیم.

1- چیفتن:

فرد چاق، گرد و جمع و جور و خوش هیکل، درست مثل تانک نوع چیفتن.
همانکه در اصطلاح، «هیکل تدارکاتی» دارد نه «نه هیکل عقیدتی». به شخوی به او می گویند «همه اش مال یک نفر است؟» و مراد، یک نفر آدم معمولی و متوسط است. تعبیر «سنگر انفرادی» هم در این معنا استفاده شده و همه بعد از اشاره و کنایه های طنز آمیز، حکایت از توجه بچه ها دارد و تذکری که هر فرصتی را برای آن مغتنم می شمارند.
این عبارت، دقیقاً در مقابل افراد ضعیف و نحیف (=هیکل عقیدتی) به کار می آمد و در مقایسه با آنها؛ و الا بندرت پیدا می شدند برادرانی که واقعاً اضافه وزن داشته و خودشان نسبت به آن بی اهمیت باشند.

2- اهل دل:

بطعنه و کنایه یعنی: شکمو و شکم چران.
کسی از هر چه بگذرد و برای هر چه به اصطلاح کوتاه بیاید، از شکمش (=دلش) نمی گذرد. از آنهایی است که وقتی پای سفره زانو می زنند، کارشان در خوردن بجایی می رسد که می گویند: شهردار بیا منو برادر. همانها که همیشه از دست «شهردار» دلشان پر است! یعنی مثل گل و آجر، همینطور لقمه ها را روی هم می چینند و می آیند بالا، همه درز و دوزهایش را هم بند کاری می کنند و راه نفس کشی باقی نمیگذارند. خلاصه یعنی آن که مثل اهل ذکر، اهل علم و اهل کتاب که در کار خودشان اهلند و اهلیت دارند، در کار خودش سرآمد است و صاحب نام.
ایهام در عبارت هم جایی برای دلخوری باقی نمی گذارد، چون بالافاصله گوینده خواهد گفت: مراد اهل دل به معنی حقیقی آن است، مگر بد حرفی است؟

3- دفتر تقوا:

دفتر کوچکی که برای یادگاری نویسی استفاده می کنند، و حکم پند نامه ای را دارد که اثر انگشت و امضای بعضاً آغشته به خون بسیاری از شهدا و مفقودین و جانبازان و منتظران شهادت را در آن می توان مشاهده کرد. مثل انگشتر عقیق، مثل چفیه و مثل مهر نماز، کمتر رزمنده ای است که دفتر تقوا نداشته باشد؛ که بعد از کلام خدا و سخن معصوم همه دستمایه بچه ها بود برای محاسبه مراجعه به خود. مجموعه کلمات قصاری که خیلیهایش آخرین تیر ترکش شهیدان عزیز و دلبندی بود که در نهایت سادگی و بی پیرایگی و کمال اعتقاد و اخلاص به چله دل نشانده بودند و با قلم در باغچه ارادت برادران نشاء کرده بودند.

4- اضافه کاری:

نماز شب خواندن و تهجد.
پاسی از شب گذشته، وقتی همه خوب خوابشان می برد، برادرانی بودند که از چادر یا سنگر می زدند بیرون و تا صبح، حسابی با خدا حال و حول می کردند؛ یعنی همان «پالگدکن» ها، «فانوس به دست»ها و کسانی که «عطششان زیاد است». و بعد از روشن شدن هوا یکی یکی سرو کله شان پیدا می شد. بچه ها هم با آنکه می دانستند قضیه از چه قرار است، رو به آنها کردند که: معلوم هست کجایید؟ بعد، خودشان اضافه می کردند: معلوم است، لابد طبق معمول دوباره رفته بودید اضافه کاری!
 

از کتاب فرهنگ جبهه جلد چهارم (اصطلاحات و تعبیرات) نوشته سید مهدی فهیمی




تاریخ: چهار شنبه 19 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط mehdi_jon
 

دلنوشته خودممممم 




تاریخ: چهار شنبه 19 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط mehdi_jon

این کلیپ ناخودآگاه آدم رو یاد بی بی رقیه میندازه... دختر شهید رو نازش رو کشیدند اشکاش رو پاک می کردند و با عزیزم و جانم صداش می کردند دق کرد و مرد...لطفا اول اهنگ وب رو قطع كنيد




تاریخ: چهار شنبه 19 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط mehdi_jon
 

اینقدر این عکس سنگینه که زبونم از نوشتن عاجزه...منتظرم تا شما چیزی بگید

(۳ثانیه چشمات رو ببند و یه صلوات بفرست بعد بنویس)

به شهدا بگو
... حرفای دلت رو ... دلتنگی هات رو ... هرچی تو دلت داری و
میخواهی با شهدا بگی اینجا بگو
نمیدونم چی ... به زمزمه دلت گوش کن ... بعد بگو
.. اگه می خوای به شهدا چیزی بگی
اگه دلخوری اگه درد و دل داری
اگه می خوای گریه كنی
اگه می خوای بخندی
اگه حرفی توی دلت مونده
كه نمی دونی كجا باید بزنیش
اینجا بزن اینجا خلوتگاه عاشقاست





تاریخ: چهار شنبه 19 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط mehdi_jon
 

سلام...خوبين بچه ها؟؟؟؟؟

ايشالله اگه خدا قبول كنه و امام رضا من رو سياه رو بپذيره دارم ميرم مشهد زيارت اقا علي بن موسي الرضا

نائب الزياره همه شما هستم و به نيت همتون دعا ميكنم.

يه چند روزي به وب سر نميزنم ..اما شما حتما بيايد وتنهاش نزاريد..

يا علي مدد




تاریخ: چهار شنبه 19 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط mehdi_jon
 
همه جا بوی ریا می آید اما شلمچه بوی خدا می دهد به یادم نمی آید که چه بزرگمردهایی رفتند دیگر برنگشتند اما اکنون شلمچه به من می فهماند که چه کسانی؟ چه را؟و چگونه رفتند.

شلمچه تجلی گاه حق است،تجلی گاه خونی که در مسجد کوفه ریخته شد و سرخی آن تا شلمچه ها امتداد دارد.شلمچه قطعه ای از بهشت است که اگر دست بر خاک آن زنی و وضو بگیری خون و روح هزاران شهید شاهد زیارت تو می باشد.

چفیه بر دوشم ، دو بالم شده بود ، چه سبکبال می رفتم ، کم کم داشتم شهدا را می شناختم در هر شناخت قسمتی از جانم عروج می کرد . سرزمین ها برای آشا بود .

همه جا را می شناخت ، من نمی شناختم . اشک هایم با چفیه خشک می کردم ، گویا با اشک نیز آشنا بود ، پیاده شوید : اینجا هویزه است به دیدار شهیدان علم الهدی و ملا زمانی و … می رویم ، همه چشم ها پر از اشتیاق بود ، چشم های گنهکار به دیدار شهید میرود ، چقدر با شهیدان خودمانی بودم ، آگاه زهر بگوی و مگوی هم بودیم ، شهدا چه راحت ، شهدا چه راحت در کنار هم خوابیده بودند ، به نظر می رسید که ما خواب آنها را بهم زدیم . ولی چه زیبا تحویلمان گرفتند ، گوش به درد دلمان دادند ، چگونه گریه کنم ، از کدام درد ناله کنم ، از گذشته ی خودم یا از فراق شهداء؟ از کدام یک بیشتر بگویم از شلمچه ،طلائیه ، اروند یا هویزه ، باید برگردیم  های های گریه می کنم ، چگونه برگردم از سرزمین ملکوتی به گودال ذلت ، بر مگردیم دلم برای شهدا ء بهانه می گیرد تا به کی این دوری را تحمل کنم  . غم دوری از شهداء سخت است اما راهی نیست .

صدای اتوبوسهای كاروانها به گوش میرسه كه راننده داد میزنه كسی جا نمونه

 

میخواهیم حركت كنیم ولی حیف كه بعضی ها جاموندن و بقیه دلاشون پر كشیدو رفت......

 

خوش به حال كسایی كه دارن میرن و از نزدیك همه چیزو لمس میكنن و موقع برگشتن از اون سرزمین

 

 عجیب همه دستشون یه پلاك هست و كمی ازخاك بهشتی اونجاكه برای دوستان میارن و میگن اینم

 

 سهم شما.......

ای برادر!
مگر تو چه دیده ای، كه اینگونه می نگری
مگر تو ، از باغهای سرخ شهادت می آیی؟
كه می گویی، چگونه یك " شهید " چه شیرین و آرام میمیرد؛
مگر تو از شلمچه، فكه، طلاییه، دهلاویه... می آیی؟
كه بوی گل های آن دیار را، در پیراهن داری
مگر تو، در آن صحرا سرخ چه دیده ای؟
كه در نگریستن تو، آن فرمان شگفت خداوندی پیداست،
"بمیرید، پیش از آنكه بمیرید"
مگر تو ، چه شنیده ای یا خوانده ای؟
كه غرقه در شكر و اشك، و در انتظار آن امام غائب از نظر
و بغض در گلو ، پیرو رهبر و آماده فرمان آن امام
زمانی
مگر تو، چه شنیده ای یا خوانده ای ؟
كه حال از نشنیدن ها و نشناختن ها و نفهمیدن ها در رنجی
آری !
بگذار ببوسم، آن پیشانی سربند یا زهرا بسته ات را ،
بگذار ببویم، آن چفیه ی روی شانه ات را .
بر من بنگر ای رسالت " شهیدان " بر دوش !
بر من بخوان ای برادر !
بر من نوحه كن ای بسیجی !




تاریخ: چهار شنبه 19 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط mehdi_jon
به دلم رحم کنم  پس جگرم را چه کنم 



تاریخ: چهار شنبه 19 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط mehdi_jon
 


خدایا هدایتم کن ، زیرا میدانم که گمراهی چه بلای خطرناکی است.
خدایا هدایتم کن که ظلم نکنم ، زیرا میدانم که ظلم چه گناه نابخشودنی است.
خدایا نگذار دروغ بگویم ، زیرا دروغ ظلم کثیفی است.
خدایا محتاجم نکن که تهمت به کسی بزنم ، زیرا تهمت خیانت ظالمانه ای است.

خدایا ارشادم کن که بی انصافی نکنم ، زیرا کسی که انصاف ندارد شرف ندارد.
خدایا راهنمایم باش تا حق کسی را ضایع نکنم ، که بی احترامی به یک انسان همانا کفر خدای بزرگ است.
خدایا مرا از بلای غرور و خودخواهی نجات ده تا حقایق وجود را ببینم و جمال زیبای تو را مشاهده کنم .
خدایا پستی و ناپایداری روزگار را همیشه در نظرم جلوه گر ساز تا فریب زرق و برق عالم خاکی مرا از یاد تو دور نکند.
خدایا من کوچکم ، ضعیفم و ناچیزم ، پرکاهی در مقابل طوفانها هستم ؛ به من دیده ای عبرت بین ده تا ناچیزی خود را ببینم و عظمت و جلال تو را براستی بفهمم و بدرستی تدبیر کنم.
خدایا دلم از ظلم و ستم گرفته است ؛ تو را به عدالتت سوگند می دهم که مرا در زمره ستمگران و ظالمان قرار نده.

خدایا می خواهم فقیری بی نیاز باشم که جاذبه های مادی زندگی مرا از زیبایی عظمت تو غافل نگرداند.
خدایا خوش دارم گمنام و تنها باشم تا در غوغای کشمکشهای پوچ مدفون نشوم.
خدایا دردمندم ، روحم از شدت درد می سوزد ، قلبم می جوشد ، احساسم شعله می کشد و بند بند وجودم از شدت درد صیحه می زند ؛ تو مرا در بستر مرگ آرامش بخش.
خدایا خسته شده ام ، پیر شده ام ، دل شکسته ام ، ناامیدم و دیگر آرزویی ندارم.احساس می کنم که این دنیا دیگر جای من نیست ، با همه وداع می کنم و می خواهم با خدای خود تنها باشم.
خدایا ، خدایا ! به سوی تو می آیم ، از عالم و عالمیان می گریزم ، تو مرا در جوار رحمتت سکنی ده.
ای همیشه حاضر در میان ما !با طراوت بهار دیدمت با شمیم انتظار بوییدمت و با دلی بی قرار جوییدمت !…
ای چشم بینای خدا! تو حاضری در جای جای زندگانی ما در لحظه لحظه زیستن ما
نفس کشیدن نشستن ما برخاستن ما …در هر پگاه و نگاه ما و در ژرفای نماز و نیاز ما!




تاریخ: چهار شنبه 19 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط mehdi_jon





تاریخ: چهار شنبه 19 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط mehdi_jon
برادر جان هنگامي كه مرا به خاك مي سپاريد يك ارم كوچك سپاه را بر سينه ام بچسبانيد تا دشمنان اسلام بدانند حتي در زير خاك هم دست از اسلام نكشيده ام.

من به طور يقين درك كردم كه شهادت تصادفي نيست بلكه لياقت و سعادتي است بس بزرگ كه نصيب هر كس نميشود.پاسدار جانباز شهيد جعفر عباسي:متولد 1343

حاشیه

حتما به ادامه مطلب برين .

                   Image Hosted by Free Photo Hosting at http://www.iranxm.com/

به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید | BestIranGroups



تاریخ: چهار شنبه 19 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط mehdi_jon

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 7
بازدید هفته : 26
بازدید ماه : 40
بازدید کل : 62264
تعداد مطالب : 638
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1




دریافت کد سیستم خبر خوان