تبادل لینک هوشمند دلنوشت شماره 2 من Saeed_detect : پس بگذار سكوتمان فریاد باشد!!!
گرچه زیاد اهل شعر و شاعری نیستم و بیشتر اهل نوشتن Text رپم!
اما بعضی وقتا یه چرندیاتی می نویسم! كه اونم زیاد قوی نیست!
شما به بزرگواری خودتون ببخشید.
اینم دلنوشت شماره 2 منSaeed_detect " امیدوارم بگیرید منظورم و از نوشتن این دلنوشت !"
.
.
.
پس بگذار سكوتمان فریاد باشد!!!
امروز خواب هایم را برای خود زمزمه می كنم
خواب هایی كه تعبیرشان در بی تعبیریشان است!
زمانه زمانه ی خواب است!
زمانه ی بستن چشم ها ! بستن دهان!
بستن هر چیز كه از جنس خودت باشد!
خود را آماده می كنم برای جنگ!
با خود گفتم فریاد بزن!
تا شاید كسی صدایت را بشنود!
صدایی آمد!
گفت:نمی شنود! كسی صدایت را!
اینجا همه خواب اند!
بگذار بخواب اند!
خواستم بیدارشان كنم!
صدایی آمد!
گفت: بیداری!؟آنان با بیداری غریبه اند!
آنان سال هاست كه در خواب اند!
پس بگذار بخواب اند!
دوباره امتحان كردم!
با صدایی بلندتر!
خواستم به حركت درشان بیاورم!
صدایی آمد!
گفت: آنان پاهایشان بسته است!
اندكی به فكر فرو رفتم!
اندكی ایستادم!
وسكوت كردم!
صدایی آمد!
گفت:بخواب!
آرام آرام به خواب فرو رفتم!
خوابیدم!
خوابی نسبتا عمیق!
اندكی بعد صدایی شنیدم!
كه فریاد میزد برخیزید از خواب!
برخیزید!
اینبار من بودم!
كه جواب دادم: بگذار بخواب اند!
كه اینان از نسل خواب اند!
.
.
.
او هم آرام گرفت!
و اندكی بعد دیگر چیزی نشنیدم!
شاید اینبار خوابم خوابی عمیق باشد!
خوابی برای همیشه!
با خود گفتم: آری!
شاید برا همین باشد كه ما همواره در خوابیم!
پس بگذار سكوتمان فریاد باشد!!!
Text By : Saeed_detect
نظرات شما عزیزان:
ورود
اعضا:
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
