الهی، من به حور و قصور ننازم، اگر نفسی با تو پردازم از آن هزار بهشت میسازم.
الهی، میپنداشتم كه ترا شناختم، اكنون آن پنداشت و شناخت را در آب انداختم.
الهی، همه شادیها بی یاد تو غرور است، و همه غمها با یاد تو سرور.
بندهی آنی كه در بند آنی. آن ارزی كه میورزی. هر چیز كه به زبان آمد به زیان آمد. دوست را از در بیرون كنند، اما از دل بیرون نكنند. خدای تعالی میبیند و میپوشد، همسایه نمیبیند و میخروشد، چنان زی كه به ثنا ارزی، و چنان میر كه به دعا ارزی. لقمهخوری هر جائی، طاعت كنی ریائی، صحبت رانی هوائی، زهی مردی سوائی، اگر درآئی باز است و اگر نیائی خدا بینیاز است. اگر بر هوا پری مگسی باشی، اگر بر روی آب روی خسی باشی، دل به دست آر تا كسی باشی.
پنج چیز نشانهی سختی است، بیشكری در وقت نعمت، بیصبری در وقت محنت، بیرضائی در وقت قسمت، كاهلی در وقت خدمت، بیحرمتی در وقت صحبت. حیات ماهی در آب است و حیات بچه از شیر. شریعت را استاد باید و طریقت را پیر، زاهد مزدور به بهشت مینازد و عارف به دوست. از صوفی چه گویم كه صوفی خود اوست. روزگاری او را میجستم خود را مییافتم، اگر اكنون خود را میجویم او را مییابم.نظرات شما عزیزان: